loading...
سن پاتوق sanpatogh
اطــــــــــــــلــــــــــــــــــاعـــــــــــــــــات

» بــــــســم الــلــه الـــرحـــمـــنــ الــرحــــيــــم «

» بــه  پــــایــگاه تفـــریحی ســــن پـــــاتــــوقــــ خــــوش آمــدید «

»  ســـن پــــاتــــوقـــــ در زبان ترکی یعنی پـــاتــــوقــــ تـــو «

» به علت بــــــــروز بـــــــودن از صفحات دیگر بازدید کنید «

» الـلـهـم صـلـی عـلـی مـحـمـد و الــ مـحـمـد و عـجـل فـرجـهـم «

» تـمـام مـطـالـب ایـن سـایـت طـبـق قـوانـيــن جـمـهـور اسـلامـی ایـران هـسـت «

« ما در روز بیشتر از 10 مطلب میزاریم پس از صفحه هات دیگر نیز بازدید کنید »

.:: برای سفارش تبلیغات یا تماس با ما از ایمیل استفاده کنید sanpatogh@gmail.com ::.

تولبار سایت
Get our toolbar!

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عـــــــــــکس 3ــــکـــ30 در ساحــــــــــل خـــــــــزر!!!!+18 14 14393 ami
طراحی رایگان بنر برای شما 77 7184 mra2000
دخترا یکی زیاد کنن پسرا یکی کم کنن....بازی بدون عضویت 10 2547 morteza
از تولید به مصرف+عکس(اگه جنبه داری ببین،اگه نه نیا حواهشا 5 2277 morteza
درد دلـــــــــ با آقایــــــــ ایرانسلـــــــــــــــ خیلی جالب 4 1343 morteza
عــکــس های کم یاب و زیبا (نبینی نصف عمرت...) (آپدیت پذیر) 186 6670 turkam
پیش بینی 3 1139 mina
شوخی با رونــــــــــــــالدو و مســـــــــــی 2 1462 mina
تفاوت های جالب زن و دوست دختر(فقط خنده) 3 2040 samira2013
10 عدد از ترسناکــــــــــ ترینـــــــ شکنجه‌های قرون وسطی! 2 1371 3257539797
مناجات نامه خواجه عبدالله ..:: رایــــــــانه ایــــــــــ ::.. 2 1123 3257539797
چرا یک دانش جو نمی تواند درس بخواند ؟ § طنــــــــــــــــــز 0 961 sub98
عکس های مــــــتـــــــــحـــــــــــرک (اپدیت پذیر،با لینک سالم) 1 1108 sanpatogh
بدن کاریکاتوریستی که به پیامبر توهین کرده بود سوخت ( حتماً بخونید) 1 1417 turkam
تست خنده دار 0 955 sub98
ماجرای طنـــــــــز ( نخونی از دستت رفته) 0 1146 sub98
یاد گرفتن زبان ترکی ............. 4 1645 sanpatogh
دانلود نسخه ی بازی پرندگان خشمگین جنگ ستارگان 0 954 sub98
خنــــــــــــــــــده بـــــــــــــــــازار 1 1065 sanpatogh
رکورد بازی انلاین فکری در اینجا 2 1082 sub98
S♥ P بازدید : 815 سه شنبه 05 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
شقایق دهقان و محراب قاسم خانی

بیوگرافی‌: شقایق دهقان همسر او مهراب قاسم خانی نویسنده و طراح صحنه کارهای نود شبی تلویزیون می‌باشد که در جریان سریال پاورچین با هم آشنا شدند. عمده فعالیت وی در سریالهای نود شبی مهران مدیری می‌باشد.
شقایق دهقان بعد از تولد در لان گسین آلمان سه ماه بعد هم‌زمان با اتمام تحصیلات پدرش به همراه خانواده به ایران بازگشت. مدت ۶ سال به دلیل کار پدرش در یکی از شهرهای شمال ایران ساکن شدند و سپس به تهران آمدند.
وی کارهای هنری را در سن ۱۷ سالگی آغاز کرد؛ زمانی که برای گذراندن اوقات فراغت در یکی از کلاس‌های عروسک گردانی فرهنگسرای امیر کبیر ثبت نام کرده بود (تابستان ۱۳۷۴). دو سال بعد, هم‌زمان با امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان از طرف معلمی ‌که در آن کلاس با او آشنا شده بود به یک گروه تئاتر عروسکی که برای جشنواره عروسکی آماده می‌شدند معرفی شد و آغاز به کار کرد. سپس از طریق یکی از همکارهایش به گلچهره سجادیه معرفی شد و با همکاری با گروه او اجرای یک نمایش جدی را تجربه کرد. در همین زمان کار نوشتن برای برنامه کودک را هم انجام می‌داد.
پس از آن به پیشنهاد یکی از کارگردان‌های گروه کودک تلویزیون در سریال او بازی کرد و بدین ترتیب کارش را در تلویزیون با فعالیت در گروه کودک آغاز کرد و به قول خودش "عضو جدایی ناپذیر خانواده تلویزیونی‌ها شد. در این بین در دو کار سینمایی هم بازی کرد: زیر نور ماه و نقش کوتاهی در فیلمسیندرلا.
در پاییز سال ۱۳۸۱ پیشنهاد بازی در مجموعه طنز پاورچین را پذیرفت و در پی آشنایی با مهراب قاسم خانی نویسنده و طراح صحنه این مجموعه زندگی مشترک خود را با او با آغاز کرد. حاصل این ازدواج این دو یک پسر به نام نویان است.

عکس‌های شقایق دهقان و همسرش محراب قاسم خانی

شقایق دهقان و محراب قاسم خانی




بیوگرافی‌ كامل ‌شقایق دهقان از زبان خودش:

من در روز چهارم اسفند ماه سال 1357 درست سه ماه قبل از اینکه برای اولین بار سوار هواپیما بشم, در یکی از شهر‌های کوچک دانشجوی آلمان به اسم لان گسین به دنیا آمدم و بعد از سه ماه در لوایل سال 1358 که مصادف شد با اتمام تحصیلات پدرم, وقوع انقلاب, آغاز دلتنگی‌های مادرم و هفت ساله شده خواهر بزرگم ما به کشور بازگشتیم و به دلیل کار پدرم به مدت 6 سال در شمال کشور ساکن شدیم و من, خواهر بزرگترم و خواهر و برادر کوچکترم که در همان شهر‌های شمال کشور به دنیا آمدند و به خانواده ما پیوستند دوران کودکیمان را تا قبل از مدرسه رفتن من در فضایی خوش و آرام گذراندیم و بعد از 6 سال, خانواده 6 نفری ما به تهران آمد و در تهران ساکن شد و من به مدرسه رفتم. 
سالهای بین اول ابتدایی تا گرفتن دیپلم ساده ترین, سطحی‌ترین و بی دغدغه ترین سالهای زندگی من بود. بدون هیچ اوج و فرودی. مثل یک شاگرد خوب, مودب و سر به زیر و هیجان انگیزترین قسمت سالهای تحصیلی من شرکت در برنامه‌های ورزشی و فرهنگی بین مدارس بود! 
تا اینکه در تابستان سال 1374 زمانی که هفده سالم بود برای گذراندن اوقات فراغت در یکی از کلاسهای عروسک گردانی فرهنگسرای امیر کبیر ثبت نام کردم و با فضای تازه ای آشنا شدم که خیلی لذت بخش تر از فضای یکنواخت, تکراری و بی هیجانی بود که تا آن زمان داشتم. فضایی که آدم را وادار به فکر کردن و ایجاد خلاقیت می‌کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان از طرف معلمی‌ که در آن کلاس با هم آشنا شده بودیم به یک گروه تئاتر عروسکی که برای جشنواره عروسکی آماده می‌شدند معرفی شدم و آغاز به کار کردم. 
صحنه, اجرا و تماشاچی بی نظیر بود. کار کردن با عروسکهای نمایشی رو دوست داشتم. بنابراین به دیپلم ریاضی که گرفته بودم هیچ اهمیتی ندادم و تصمیم گرفتم با تمام تلاشم به این رشته ادامه بدم. اما آن اجرا. اولین و آخرین تجربه تئاتر عروسکی من شد. 
از طریق یکی از همان همکارهای گروه تئاتر عروسکی به خانم گلچهره سجادیه که مشغول تشکیل یک گروه تئاتر بود و اجرای نمایش بود معرفی شدم و همکاریم با آن گروه شروع کردم. 
فضایی جدی تر, سنگین تر, پیچیده تر و عجیب, خیلی عجیب. سه ماه تمرین و دو ماه اجرا. 
پنچ ماه کار کردن با یک گروه حرفه ای تئاتر باعث شد تا پیش خودم قسم بخورم که تا آخر عمرم به کار تئاتر ادامه می‌دهم و همزمان و بازهم طریق یکی از همکاران همان تئاتر عروسکی به یکی از تهیه کننده‌های گروه کودک تلویزیون معرفی شدم و کار نوشتن من آن برنامه را هم شروع کردم و پیش خودم فکر کردم خب می‌توانم هر دو کار را با هم انجام بدهم. بازی در تئاتر و نوشتن برای تلویزیون. اما بازی در سریالهای تلویزیونی, هرگز! 
طولی نکشید که یکی از همان کارگردانهای گروه کودک تلویزیون, اجرای من را در آن نمایش دید و به من پیشنهاد بازی در سریالش را داد و من بعد از دو هفته تردید پذیرفتم! کارم را در تلویزیون با فعالیت در گروه کودک آغاز کردم و شدم عضو جدایی نا پذیر خانواده تلویزیونی‌ها. در این بین در دو کار سینمایی هم بازی کردم زیر نور ماه و نقش کوتاهی در فیلم سیندرلا و بعد بلافاصله به آغوش تلویزیون بازگشتم. 
زندگی در کنار خانواده ای که بسیار زیاد دوستشان داشتم و شغلی که با اشتیاق و علاقه دنبال می‌کردم به بهترین نحو می‌گذشت.
تا اینکه در پائیز سال 1381 اتفاق عجیبی افتاد. بستن یک قرار داد جدید و بازی در سریال طنز هر شبی به اسم "پاورچین" و آشنا شدن با..... از قبل می‌شناختمش, دو سه سالی بود. اولین آشنائیمان در یک برنامه ترکیبی بود به اسم گلخونهبرای شبکه جام جم. سه سال قبل از پاورچین و بعد از آن چند کار نصفه و نیمه که هیچکدام به مرحله تولید و پخش نرسید. 

اما این بار فرق می‌کرد.
مهراب قاسم خانی. همکار خوب و خوش اخلاق و صمیمی ‌من. دیگر فقط یک همکار نبود. خیلی عجیب بود یه حس عجیب... یه حسی مثل تفاهم و همفکری و اشتراک. 
الان هم که چند سال از زندگی مشترک من با آن همکار خوب و خوش اخلاق و صمیمی‌ می‌گذرد. بار‌ها شده که خاطراتمان را با هم مرور کردیم و هر دوی ما حداقل از طرف خودم می‌گویم. خدا را شکر می‌کنم که همه خوشبختیهای دنیا را یک جا به من هدیه کرده است.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    میزان رضایت از سایت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 823
  • کل نظرات : 121
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 828
  • آی پی امروز : 64
  • آی پی دیروز : 189
  • بازدید امروز : 119
  • باردید دیروز : 1,383
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 4,767
  • بازدید ماه : 24,290
  • بازدید سال : 180,020
  • بازدید کلی : 2,057,456